چرا حافظه تیم از یاد میرود و چطور نگهش داریم؟
مستندسازی: هنر به یاد سپردن جمعی
ما معمولاً فکر میکنیم جای اطلاعات توی ذهنمون امنه و هر وقت بخواهیم راحت بهش دسترسی داریم، ولی ذهن مثل یک کشوی نامنظمه که مدام درش باز و بسته میشه. ایدهها و تصمیمها خیلی زود گم میشن، مخصوصاً وقتی اعضای تیم زیاد باشه یا پروژهها وابستگی یا پیچیدگی بیشتری داشته باشند. اینجاست که مستندسازی میشه حافظهی دوم تیم و کمک میکنه تجربهها توی ذهن افراد متخلف خاک نخورند!
نوشتن اونقدری که فکر میکنیم وقتگیر نیست، فقط نیاز به عادت داره. یه جملهی خلاصه از تصمیم جلسه، یه نکته از باگی که حل کردی، یا یه توضیح کوتاه برای چراها و چطورهای تحلیل پروژه. وقتی این تکههای کوچیک جمع میشن، تبدیل میشن به نقشهای که هر تازهواردی میتونه از روش مسیر رو پیدا کنه. مستندسازی یعنی تیم دیگه به حافظهی افراد وابسته نیست، بلکه به حافظهی خودش تکیه میکنه.
و شاید مهمتر از همه، نوشتن باعث شفافتر فکر کردن میشه. تا وقتی ایدهها و اطلاعات فقط توی ذهن ماست، خیلی چیزها ممکنه مبهم باشن ولی وقتی اونها رو مینویسیم مجبور میشیم دقیقتر توصیفشون کنیم و به این فکر کنیم که واقعاً چه چیزی میخواهیم. مستندسازی در واقع نوعی فکر کردن با صدای بلنده.
مستندسازی هم بخشی از کار واقعی است
یکی از باورهای غلط درباره مستندسازی اینه که وقت تلف میشه! انگار هر دقیقهای که صرف نوشتن میشه، از کار واقعی کم میکنه. اما واقعیت دقیقاً برعکسه. مستندات خوب، تصمیمهای سریعتر و هماهنگی بهتر میارن. وقتی یه نفر جواب یه سؤال رو جایی نوشته، ده نفر دیگه لازم نیست همون سؤال رو تکرار کنن. یعنی صرفهجویی زیاد در زمان و تمرکز.
مستندسازی درست، موتور تصمیمگیریه، نه ترمزش. مثلاً اگه توی پروژهای بدونی چرا اون تصمیم برای فلان ویژگی گرفته شد، لازم نیست دوباره جلسه هماهنگ کنی یا از کسی سؤال کنی. همهچیز شفافه و قابل پیگیری و مهمتر از همه بدون دوبارهکاری.
از اون طرف، مستندسازی باعث میشه آدمها کمتر از حافظهی خودشون استفاده کنن و بیشتر از حافظهی تیم. این یعنی ذهنها فضای بیشتری برای خلاقیت دارن. کسی که لازم نیست به یاد بیاره و میتونه از حافظه جمعی تیم استفاده کنه، سریعتر و راحتتر میتونه بسازه.
مستند خوب چه شکلی است؟
یه مستند خوب قرار نیست یک کتاب داستان قطور باشه. قراره خلاصه و واضح، ولی نه سطحی و همینطور قابل فهم باشه. توی یه مستند خوب، مخاطب از همون چند خط اول میفهمه قراره چی یاد بگیره و چرا مهمه. ساختار هم خیلی تعیینکنندهست: تیترها، استفاده درست از لیستها یا حتی ایموجی، همه اینها به ذهن نظم میدن.
یه اشتباه رایج اینه که مستندات رو برای بایگانی بنویسیم، نه برای استفادهی روزمره. ولی حقیقت اینه که مستند خوب باید زنده باشه. باید آدمها برگردن و ویرایشش کنن و بهش چیزی اضافه کنن. متن مردهای که هیچکس سراغش نمیره، هیچ ارزشی نداره. بهتره کمتر بنویسیم ولی زنده نگهش داریم.
و نکتهی آخر اینه که مستندسازی یه مهارته، نه یه وظیفه و مثل هر مهارت دیگهای، تمرین میخواد. هر بار که مینویسی، یاد میگیری چطور مختصرتر، شفافتر و مفیدتر بنویسی. و اونوقت مستنداتت کمکم تبدیل به بخشی از جریان طبیعی کار میشن، نه یه “کار اضافه”.
ابزارهای مستندسازی
هیچ ابزاری، حتی بهترینش، نمیتونه جای فرهنگ تیمی و عادت درست رو بگیره. ولی ابزار خوب کمک میکنه اون عادت راحتتر شکل بگیره. مثلاً اگه نوشتن و بهاشتراکگذاری توی یه ابزار، ساده و طبیعی باشه، احتمال اینکه تیم ازش استفاده کنه چند برابر میشه. برعکس، وقتی مستندسازی تبدیل به یه کار پیچیده و خستهکننده بشه، حتی بهترین تلاشها هم کافی نخواهد بود و مستندسازی به شکل یک کار اضافه و خستهکننده از روال انجام وظایف خارج میشه.
اینجاست که «همکار مستندات» وارد میشه. ما همکار مستندات رو با این هدف ساختیم که نوشتن، اشتراکگذاری و مرور مستندات تبدیل به بخشی از نفس کشیدن روزمرهی تیم بشه، نه یه کار اداری بعد از ساعت کاری. یه جایی که همهچیز سر جاشه: از تصمیمها گرفته تا راهنمای پروژهها، از وظایف تا گفتگوهایی که منجر به یک تصمیم شده. همکار برای ما یه ابزار نیست، یه حافظهی جمعی زندهست، جایی که هیچ فکر مفیدی گم نمیشه.